به گزارش شهرآرانیوز؛ مشیت علایی، متولد ۱۳۲۸، منتقد ادبی، مترجم و پژوهشگر برجسته ایرانی است که با آثارش در حوزه نقد ادبی و زیبایی شناسی تأثیری عمیق بر ادبیات معاصر ایران گذاشته است. او، با مدرک کارشناسی ارشد زبان و ادبیات انگلیسی از دانشگاه تهران، نقد را با نظریههای مدرن پیوند زده و به تحلیل آثار ادبی با رویکردی علمی پرداخته است. از آثار مهم او میتوان به تألیف «زیبایی شناسی و نقد»، «شکلهای زندگی» و «جستارهایی در زیبایی شناسی»، و سرویراستاری «دانشنامه زیبایی شناسی» اشاره کرد که منابع ارزشمندی برای پژوهشگران ادبیات هستند. علایی، در نقدهای خود، بر اهمیت بررسی آثار از منظر اجتماعی و تاریخی تأکید دارد و معتقد است که ادبیات، فراتر از جنبههای زیبایی شناختی، نقش مهمی در تقویت یا تضعیف نیروهای اجتماعی ایفا میکند. آنچه در ادامه میآید گزیدهای است از گفت وگوی «ایبنا» با او درباره وضعیت نقد ادبی در ایران.
نقد ادبی در ایران با چه موانع ساختاری و فرهنگیای مواجه است؟ چگونه میتوان، با شناسایی این چالش ها، راهکارهایی برای بهبود جایگاه نقد ادبی در فضای دانشگاهی و غیردانشگاهی ارائه داد تا به تحلیل عمیقتر آثار ادبی منجر شود؟
نقد ادبی، به عنوان مقولهای جدی در حوزه ادبیات، در ایران کمتر موردتوجه قرار گرفته است. وضعیت کنونی نقد ادبی چندان درخشان نیست، اما نشانههایی از امیدواری دیده میشود که میتوان آن را «نقد خوب» نامید. نقد ادبی از شرایط دهه ۴۰ شمسی، که به دلیل اختلافات سیاسی و ایدئولوژیک به حاشیه رانده شده بود، فاصله گرفته است. بااین حال، نقد دانشگاهی، به دلیل رویکرد محافظه کارانه و ضعف در تحلیل عمیق، شایسته عنوان «نقد» نیست. این نقد بیشتر به تفسیر متون، توضیح معانی لغات و ارائه دیدگاههای کلی اخلاقی محدود میشود و، به دلیل ترس از نقد صریح، از نظریههای ادبی فاصله گرفته است.
کدام جریانهای نقد ادبی در ایران شکل گرفتهاند و چگونه این جریانها توانستهاند بر تحلیل آثار کلاسیک و مدرن ادبیات فارسی تأثیر بگذارند، به ویژه در مقایسه با محدودیتهای نقد دانشگاهی و غیردانشگاهی در مواجهه با متون ادبی؟
نقدْ خارج از فضای دانشگاهی نیز با چالشهایی مواجه است. این نوع نقد، به دلیل وابستگی به ساختارهای قدرت و فقدان استقلال، نمیتواند نقش خود را به طور کامل ایفا کند. منتقدان، اغلب، از نقد صریح آثار کلاسیک ادبیات فارسی، مانند آثار سعدی، مولوی، خیام و فردوسی، پرهیز میکنند، و این شاعران به مثابه بتهایی غیرقابل نقد تلقی میشوند؛ درنتیجه، نقد به تفسیر و تحسین محدود میشود. در چهار دهه اخیر، رشتههایی مانند ادبیات انگلیسی و فرانسه در دانشکدههای ادبیات تا حدی به نقد مدرن نزدیک شدهاند، اما محققان برجسته همچنان در نقد آثار مدرن، مانند آثار نیما یوشیج، شاملو یا فروغ فرخزاد، محافظه کارانه عمل میکنند. این محدودیتها مانع از جایگاه یابی شایسته نقد دانشگاهی در تحلیل ادبیات معاصر شده است.
چرا ایران نتوانسته نظریه ادبی بومی ارائه دهد و چه موانعی بر سر راه آن وجود دارد؟ به عبارت دیگر، چه عوامل تاریخی، فرهنگی و ساختاریای مانع از توسعه نظریههای ادبی بومی در ایران شدهاند و چگونه میتوان، با تکیه بر میراث ادبی غنی ایران، رویکردهایی نوین برای نقد ادبی خلق کرد که مستقل از نظریههای غربی باشد؟
نقد ادبی در ایران، اغلب تحت تأثیر نظریههای غربی شکل گرفته و کمتر توانسته نظریه بومی ارائه دهد. از دوره مشروطه، که نقطه عطفی در تاریخ ادبیات ایران محسوب میشود، نقد به تدریج وارد فضای ادبی شد. چهرههایی مانند آخوندزاده، طالبوف و مراغهای از پیشگامان این حوزه بودند. با این حال، پس از شکست مشروطه، نگاه انتقادی تضعیف و نقد ادبی به تفسیر و بلاغت محدود شد. در دوره معاصر، جریانهای نقد فرمالیستی، جامعه شناختی، روان کاوانه، اسطورهای و مارکسیستی شکل گرفتهاند که عمدتا از ترجمه آثار غربی نشئت گرفتهاند. چهرههایی مانند فاطمه سیاح، محمدتقی بهار و شفیعی کدکنی در توسعه این جریانها نقش داشتهاند، اما ۹۰درصد نقد ادبی در ایران به اقتباس از نظریههای غربی وابسته است.
چگونه میتوان نوع نقد مناسب برای یک متن ادبی را با توجه به ساختار و محتوای آن تعیین کرد و چه محدودیتهایی در اِعمال رویکردهای مختلف نقد، مانند روان کاوانه یا اجتماعی-تاریخی، بر متون ادبی کلاسیک و مدرن وجود دارد؟
هر متنی لزوما برای هر نوع نقدی مناسب نیست. متون غنی امکان تحلیل از زوایای مختلف (فرمالیستی، جامعه شناختی، روان کاوانه و غیره) را فراهم میکنند، اما برخی متون، به دلیل ساختار یا محتوای خاص، برای نقدهای خاصی مناسب ترند. نقد اجتماعی-تاریخی به عنوان رویکردی جامع پیشنهاد میشود که، علاوه بر جنبههای زیبایی شناختی، به محتوای آثار و نقش آنها در تقویت یا تضعیف ساختارهای قدرت میپردازد. این نقد، با بررسی جایگاه اثر در تاریخ و جامعه، مشخص میکند که آیا اثر از نیروهای خلاق و مولد حمایت میکند یا به دفاع از اشرافیت، سنت یا ساختارهای سرکوبگر میپردازد. این جامعیتْ نقد اجتماعی-تاریخی را از سایر رویکردها متمایز میکند.
آیا نقد ادبی در ایران توانسته، با ارائه بازخوردهای سازنده، نویسندگان را به خلق آثار باکیفیتتر ترغیب کند، و چگونه این نقدها بر بهبود جنبههای تکنیکی و معرفتی آثار ادبی تأثیر گذاشتهاند؟
نقد ادبی میتواند، با ارائه بازخوردهای سازنده، نویسندگان را به خلق آثار بهتر ترغیب کند. نقدهایی که به جنبههای تکنیکی (مانند شخصیت پردازی یا روایت) یا معرفتی (مانند ایدئولوژی اثر) میپردازند میتوانند کیفیت آثار را بهبود بخشند. برخی نویسندگان از نقد استقبال کرده و توانستهاند سبک خود را اصلاح کنند یا آثار قوی تری خلق کنند؛ برای مثال، جریانهایی مانند سیال ذهن یا ادبیات مدرن، با تأثیرپذیری از نقد، به خلق آثار برجستهای منجر شدهاند. بااین حال، تأثیر نقد به پذیرش نویسندگان بستگی دارد، زیرا برخی هنرمندان، به دلیل روحیه خاص خود، از نقد استقبال نمیکنند.